کانون قرآنی-فرهنگی ولیعصر(عج)

فعالیت های قرآنی و مذهبی در جمعی صمیمی

کانون قرآنی-فرهنگی ولیعصر(عج)

فعالیت های قرآنی و مذهبی در جمعی صمیمی

شعوانه، از عیّاشی تا عارفی

 

در بصره زنى عیاش و خوشگذران به نام شعوانه بود، هیچ مجلس فسق و فجورى نبود مگر این که وى در آن شرکت مى کرد. او از راه هاى حرام و نامشروع مال و ثروتى فراوان جمع آورى کرده و کنیزان زیادى را در خدمت خود گرفته بود. روزى با تعدادى از کنیزان از کوچه هاى شهر عبور مى کرد...

تا به در خانه مردى صالح و زاهد و واعظ رسید، ناگاه همهمه اى شنید که از خانه بیرون مى آمد.

همان جا ایستاد و از روى تعجب گفت : چه هیاهویى است ؟ این عزاى مردگان است یا عزاى زندگان ؟ در بصره چنین ماتمى هست و ما از آن خبر نداریم ؟ کنیزى را به اندرون خانه فرستاد تا براى او خبر بیاورد، او داخل خانه شد و دیگر بازنگشت. کنیز دیگرى را فرستاد از او هم خبرى نشد. کنیز سوم هم فرستاد و گفت : تو هم اگر مى خواهى نیایى ، اشکالى ندارد اما به من خبر بده که این غوغا براى چیست ؟ و آنان چه کسانى هستند؟

کنیز رفت و بعد از مدتى برگشت و گفت : اى خانم ! این مجلس مردگان نیست بلکه مجلس زندگان ، ماتم بدکاران است .

شعوانه با خود گفت : اى واى ! من هم یکى از بدکاران و مجرمانم . چه خوب است خودم به اندرون خانه شوم و ببینم چه خبر است ؟ و از احوال آنان با خبر شوم . وقتى داخل خانه شد منظره عجیبى را مشاهده کرد. دید مردى صالح و واعظى بالاى منبر نشسته و عده اى از زنان و مردان اطراف منبر جمع شده اند و آن واعظ آنان را موعظه و نصیحت مى کند و از عذاب جهنم مى ترساند. وقتى وارد شد دید واعظ این آیات را تفسیر مى کند:

«إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظًا وَزَفِیرًا وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَکَانًا ضَیِّقًا مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنَالِکَ ثُبُورًا لَا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَادْعُوا ثُبُورًا کَثِیرًا »1 ؛ چون آتش دوزخ مجرمان را از مکان دور بیند جوش و خروش و فریاد خشمناک دوزخ را از دور به گوش خود مى شنوند، چون آن کافران را با زنجیر به هم بسته و در مکان تنگى در افکندند در آن حال فریاد همه آنان به آه و واویلا بلند شده و به آنان خطاب مى شود: امروز به فریاد آمدید، امروز فریاد حسرت و ندامت شما یکى نیست بلکه بسیار از این آه و واویلا باید از دل برکشید.

این آیات چنان بر قلب شعوانه نشست که لرزه بر اندامش انداخت و بى اختیار شروع به گریه کرد و گفت : اى شیخ ! من یکى از روسیاهانم ، یکى از گناهکاران و مجرمانم ، آیا اگر توبه کنم حق تعالى مرا مى آمرزد؟

در بصره زنى عیاش و خوشگذران به نام شعوانه بود، هیچ مجلس فسق و فجورى نبود مگر این که وى در آن شرکت مى کرد. او از راه هاى حرام و نامشروع مال و ثروتى فراوان جمع آورى کرده و کنیزان زیادى را در خدمت خود گرفته بود.

شیخ گفت : اى زن ! خداوند گناهان تو را مى آمرزد هر چند زیاد بوده ولو به اندازه گناهان شعوانه باشد. گفت : اى شیخ ! شعوانه آن کسى که نامش در میان همه به زشتى برده مى شود و سرآمد همه فاسقان است منم ، اگر توبه کنم خداوند مرا مى آمرزد؟

شیخ گفت : اى زن ! خداوند "ارحم الراحمین " است از رحمت او ناامید مباش . البته اگر توبه کنى ، آمرزیده مى شوى .

شعوانه تصمیم خود را گرفت و از همان جا مصمم شد دست از گناهان خود بردارد و تلافى گذشته نماید. تمام اموالى که از راه نامشروع به دست آورده است در راه خدا انفاق کند و تمام کنیزان را آزاد نماید. بعد از آن به صومعه اى رفت و مشغول عبادت و بندگى خدا شد. دائما در حال ریاضت کشیدن و رنج بود، طورى که بدنش گداخته و گوشت هایش آب گردید و به ضعف و نقاهت رسید.

روزى آینه اى به دستش آمد نظرى به وضع و حال خود انداخت . دید تمام گوشت هاى بدنش آب شده ، آن طراوت و جمال و زیبایى از بین رفته ، پوست به استخوان او چسبیده ، و بسیار ضعیف و لاغر شده است . آه سردى کشید و گفت :

(آه آه ) که در دنیا این طور گداخته شدم و به این حال و روز افتادم ، نمى دانم در آخرت چگونه خواهم بود؟

ناگهان از غیب ندایى به گوشش رسید که : اى شعوانه ! دل خوش دار و ملازم درگاه خداوند باش ، ما را پذیرفتى و به سوى ما آمدى . ما هم تو را قبول کردیم . منتظر باش تا ببینى روز قیامت تو چگونه خواهد بود. 2

 

منبع : تأثیر قرآن در جسم و جان  مولف: نعمت الله صالحى حاجى آبادى 

رهنما_گروه دین و اندیشه تبیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد