کانون قرآنی-فرهنگی ولیعصر(عج)

فعالیت های قرآنی و مذهبی در جمعی صمیمی

کانون قرآنی-فرهنگی ولیعصر(عج)

فعالیت های قرآنی و مذهبی در جمعی صمیمی

لا تیئسوا من رحمة الله

یا من وسعت کل شیء رحمته

مالک بن دینار میگوید در سفر حج بودم. در عرفات به دلم گذشت که کاش میدانستم حج کدام یک از مردم قبول و حج کدام یک مردود است. در خواب هاتفی را دیدم که به من گفت خداوند حج همه را پذیرفت به جز حج محمد بن هارون بلخی را.

بعد از حج از مردم درباره او پرسیدم. گفتند عابدی است در خرابههای مکه. جستجو کردم و او را یافتم در حالی که خود را در غل و زنجیز بسته و مشغول نماز بود.

تا مرا دید گفت خواب دیدهای؟!

گفتم: بله از کجا دانستی؟

گفت: هرسال یکی از صالحان خوابی درباره من میبیند.

گفتم: ماجرا چیست؟

گفت: من شرابخوار بودم. یک بار اول رمضان شراب زیادی خوردم. مادرم با من تندی کرد من در حال مستی مادرم را داخل تنور سوزان انداختم و بعد از هوشیاری متوجه شدم که چه غلطی کردهام. از آن سال تا کنون هر چه عبادت کردهام نه مادرم راضی شده و نه خداوند مرا بخشیده است.

گفتم: وای بر تو! با این کار خود نزدیک بوده تمام اهل زمین را بسوزانی. و از خرابه خارج شدم.

مالک بن دینار میگوید همان شب رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که فرمود: ای مالک چرا مردم را از رحمت خدا ناامید میکنی. برو به محمد بن هارون خبر بده که قدری در آتش میماند و خداوند قلب مادرش را به او مایل میکند و از او راضی میشود و مادر و فرزند با هم به بهشت خواهند رفت. مالک میگوید رفتم و خواب خود و بشارت رسول خدا(ص) را برای او نقل کردم. تا این مژده را شنید، روح از بدنش جدا شد.

یا من احاط بکل شیء علمه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد