ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
یا من فی القبور عبرته
از مالک بن دینار سبب توبهاش را پرسیدند. گفت: دختر کوچکم را خیلی دوست داشتم. دخترم دوساله بود که مرد. خیلی غصهدار شدم.
یک شب جمعه شراب خوردم و بینماز خوابیدم. خواب دیدم قیامت شده و یک افعی بزرگ و سیاه افتاده دنبال من. فرار کردم به سمت جهنم! پیرمردی را بین راه دیدم. گفتم: به من کمک کن. گفت: نمیتوانم، ضعیفم، برو به سمت کوه.
.... دختر خردسالم به فریادم رسید. گفت: راه نجات یاد خدا و بندگی اوست. «الم یأن للذین آمنوا أن تخشعَ قلوبُهُم لذکر الله؟!» دخترم گفت: آن افعی اعمال بد تو بوده، قوی و بزرگ. آن پیرمرد اعمال خوبت، فرتوت و ضعیف.
مالک بن دینار میگوید: بیدار شدم و بیدار شدم.
(معاد و قیامت، داستانهای شهید دستغیب، ج2، ص17)
یا من فی الممات قدرته