کانون قرآنی-فرهنگی ولیعصر(عج)
فعالیت های قرآنی و مذهبی در جمعی صمیمیکانون قرآنی-فرهنگی ولیعصر(عج)
فعالیت های قرآنی و مذهبی در جمعی صمیمی
نفهمیدم چی شد؟؟؟؟!!!!!
چون از ” خدا “ گشتی همه چیز از تو گشت ،
چون از ” خدا “ گشتی همه چیز از تو گشت !
برای خدا کار کن
کسی تو را نمی بیند خدا تو را می بیند .
کسی تو را تشویق نمی کند خدا تو را تشویق میکند .
کسی تورا برای خودت نمی خواهد خدا تو را برای خودش می خواهد .
هرکسی دنبال کار خودش است خدا دنبال کار تو است.
کسی مشتاق ملاقات تو نیست خدا مشتاق ملاقات تو است.(امتحان کن)
شاید این جمعه بیاید شاید
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی وبه دل دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
حافظ
دلبری گزیده ام که مپرس
حتی اگر تنهاترین تنهایان شوم؛ باز هم خدا هست .
او همنشین تمام تنهایی های من است.
مردی که ضد انقلاب از او می لرزد
جمعیت را کنار زدم و خودم را رساندم کنار جنازه، لباسهای کردی اش غرق خون بود. تا نزدیکش رفتم، بی اختیار گفتم: کاک فتاح! (از پیش مرگهای سپاه سقز بود.) یکی گفت: فتاح توی مغازه بود، دو نفر آمدند صدایش کردند؛ تا آمد دم در، به رگبار بستنش و فرار کردند. محمود آن موقع فرمانده سپاه بود و خیلی ها او را می شناختند. برای بعضی ها عجیب بود که او تا آخر مجلس ختم کاک فتاح نشست. محمود حال و هوای یک عزادار را داشت. قبلا قرآن خواندنش را دیده بودم، ولی آن روز خیلی محزون می خواند. انصافاً از کاک فتاح تجلیل خوبی کرد. چند روز از شهادت کاک فتاح گذشت، جلوی سپاه بودم که دیدم دو سه تا کرد آمدند، یکی شان گفت: با آقای کاوه کار داریم. قیافه شان آشنا بود، گفتم: شما کی هستین، با برادر کاوه چی کار دارین؟ همانطور که به من خیره شده بودند، گفتند: ما برادرهای فتاح هستیم، آمدیم از کاوه اسلحه بگیریم تا با ضد انقلاب بجنگیم.
انجمن سمساری ها
بی زیر خاکی و سایبان وبلاگ صفایی ندارد.
