وَ عبادُ الرّحمنِ الذینَ یَمشونَ علَى الارضِ هَوناً و اذَا خاطَبَهُمُ الجاهِلونُ قالوا سَلاماً * و الذینَ یُبَیِّتُون لِرَبِّهم سُجّداً و قِیاماً
و بندگان خدای رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بىتکبّر بر زمین راه مىروند؛ و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند، به آنها سلام مىگویند (و با بىاعتنایى و بزرگوارى مىگذرند). کسانى که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مىکنند.
«فرقان، 63 و 64»
یا من له الحکم و القضاء
مرحوم دولابی میگفت: تمام غصههایی که اهل دنیا را میگیرد به خاطر بزرگ دانستن دنیاست. اگر در آخرت باز شود آن وقت دنیا در نظر انسان کوچک میشود، مثل یک ارزن. وقتی آخرت را بزرگ دیدیم اعتنایی به دنیا نداریم.
اگر شما چند سیب را که در اندازههای مختلف است جلوی بچهها بگذارید همه دستها به طرف سیب بزرگتر دراز میشود و دیگر اعتنایی به سیب کوچکتر نخواهد شد. اگر خداوند چیزهای بزرگتر را نشانتان بدهد، إنشاءا... سراغ آن بزرگتر میروید.
یا من له الاسماء الحسنی
و اِنّی لَغَفّارٌ لِمَن تابَ و آمَنَ و عَمل صالحاً ثمَّ اهتَدی
و البته من برای آن کسی که توبه کند و ایمان آورد و کار نیکو انجام دهد سپس به سوی هدایت رود، بسیار بخششگر هستم.
«طه، 82»
یا خیر مَعروفٍ عُرِف
امام صادق(ع) فرمود: از نجواهای خداوند متعال با موسی(ع) این بود که به ثروت انبوه هیچکس غبطه مخور. زیرا ثروت زیاد، مایه گناهان زیاد میشود. زیرا حق و خطراتی بر آن واجب میگردد. (و فردا از عهده ادای آنها بر نمیآید)... لاتَغبط احداً بکَثرةِ المالِ؛ فانّ مع کثرة المال تکثُرُ الذّنوبُ لواجِبِ الحُقوق
یا أرفَع مَوصُوفٍ وُصِف
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا
و هرگز در مورد کارى نگو: «من فردا آن را انجام مىدهم»
«کهف، 23»
یا من فی القبور عبرته
از مالک بن دینار سبب توبهاش را پرسیدند. گفت: دختر کوچکم را خیلی دوست داشتم. دخترم دوساله بود که مرد. خیلی غصهدار شدم.
یک شب جمعه شراب خوردم و بینماز خوابیدم. خواب دیدم قیامت شده و یک افعی بزرگ و سیاه افتاده دنبال من. فرار کردم به سمت جهنم! پیرمردی را بین راه دیدم. گفتم: به من کمک کن. گفت: نمیتوانم، ضعیفم، برو به سمت کوه.
.... دختر خردسالم به فریادم رسید. گفت: راه نجات یاد خدا و بندگی اوست. «الم یأن للذین آمنوا أن تخشعَ قلوبُهُم لذکر الله؟!» دخترم گفت: آن افعی اعمال بد تو بوده، قوی و بزرگ. آن پیرمرد اعمال خوبت، فرتوت و ضعیف.
مالک بن دینار میگوید: بیدار شدم و بیدار شدم.
(معاد و قیامت، داستانهای شهید دستغیب، ج2، ص17)
یا من فی الممات قدرته
(وَأَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ )
از پروردگار خویش آمرزش بطلبید؛ سپس بسوى او بازگردید؛ تا شما را تا مدت معینى، (از مواهب زندگى این جهان،) به خوبى بهرهمند سازد؛ و به هر صاحب فضیلتى، به مقدار فضیلتش ببخشد! و اگر (از این فرمان) روى گردان شوید، من بر شما از عذاب روز بزرگى بیمناکم!
(هود، ۳)
یا من کِتابُه مُحکم
رسول خدا(ص) فرمود: قرآن را روشن و شمرده بخوانید و مثل شعر، به شتاب و بریده بریده نخوانید. در شگفتیهای آن درنگ کنید. دل را با آن به تپش و حرکت درآورید و تمام تلاش شما این نباشد که به آخر سوره برسید!
(نوادر رواندی، ص30)
امام خمینی(ره) ماه رمضان که نجف بودند هر سه روز یک دوره قرآن را ختم میکردند! در جماران به خاطر کهولت هر ده روز یک بار! و در ایام سال ماهی یکبار. میفرمودند: هر کس از آدمیت سر در بیاورد وآدم بشود باید دائم قرآن بخواند. ایشان دقیق سر ساعات معین روزی هفت مرتبه قرآن میخواندند!
(برداشتهایی از سیره امام، ج2، ص28)
یا من قُرآنُهُ مَجید
باز امشب هوس گریه پنهان دارم
--------------------------------
میل شبگردی در کوچه باران دارم
----------------------------------
کسی از دور به آواز مرا میخواند
---------------------------------
از دل این شب پر راز مرا میخواند
--------------------------------
Cوَ لَئِن أذَقنَا الإنسَانَ منّا رَحمهً ثُمَّ نَزَعنَاها مِنهُ انّهُ لَیَئُوسٌ کَفُور و لَئِن أذَقنَاهُ نَعمَاءَ بعد ضَرّاء مَسَّتهُ لَیقولنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إنَّهُ لَفَرَحٌ فَخُورٌB
و اگر ما بشر را به نعمت و رحمتی برخوردار کردیم سپس آن نعمت را از او بازگرفتیم سخت به خوی نومیدی و کفران درافتد و اگر او را به نعمتی پس از محنتی برسانیم حتما خواهد گفت که دیگر روزگار رحمت و رنج من سرآمده و سرگرم شادمانی و فخرفروشی گردد.
«هود، 9 و 10»
ما شهر مراکش را برای اقامت در رباط ترک کردیم. ملک حسن در آنجا قصری در اختیار ما گذاشته بود...
الکساندردومارانش (Alexandre de Marenches) رئیس سازمان اطلاعات فرانسه برای دیدن همسرم به مراکش آمد و او را از خطراتی که اقامت ما در کشور مراکش برای ملک حسن دوم ایجاد می کرد آگاه نمود... مارانش ، ملک حسن را از این امر مطلع کرده بود و او با شهامت بسیار در پاسخ گفته بود: «این موضوع وحشتناک است ، اما تصمیم مرا عوض نمی کند. من نمی توانم از پذیرایی مردی که دقایق غم انگیزی را در زندگی طی می کند ، خودداری کنم.»(ص301)