کانون قرآنی-فرهنگی ولیعصر(عج)

فعالیت های قرآنی و مذهبی در جمعی صمیمی

کانون قرآنی-فرهنگی ولیعصر(عج)

فعالیت های قرآنی و مذهبی در جمعی صمیمی

یاران امام حسین (ع)

اگر این گونه بودی آرزوی شهادت کن 

سعید بن عبدالله حنفی: «والله اگر بدانم کشته می‏شوم سپس زنده گردیده [زنده] زنده سوزانده می‏شوم و سپس تکه تکه می‏گردم و این عمل هفتاد بار با من انجام می‏شود، از شما جدا نمی‏شوم تا در کنار شما با مرگم خدا را ملاقات کنم)) 

زهیر: «والله دوست داشتم کشته می‏شدم، سپس دوباره زنده شده، بعد کشته می‏شدم تا جایی که هزار بار این چنین کشته می‏شدم، تا خداوند بدین وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان اهل‏بیت شما دور می‏گردانید!»

 امام حسین علیه‏السلام شب عاشورا صریحا آنان را وفادارترین مجاهدان راه خدا شمرده، فرمودند:«إنّی لا أعلم اصحابا أوفی ولاخیرا من اصحابی»؛ من اصحابی باوفاتر و برتر از یاران خود سراغ ندارم
آنان در سخت‏ترین لحظات و آخرین دقایق عمر، هیچ به خود نمی‏اندیشیدند و همواره نگران امام حسین علیه‏السلام بودند. مسلم بن عوسجه هنگام جان سپردن، با دست به سوی اباعبدالله علیه‏السلام اشاره نمود و به حبیب بن مظاهر سفارش آن حضرت را کرده، فرمود: «همه وصیت من آن است که در راه این مرد کشته شوی.»

وما ادرئک حاج حسین خرازی

علمدار بی دست روح الله

دلمون برای 

 زیرخاکی وشمع وسایبان 

 تنگ شده  

به کی بگیم

روز سوم

 

 

در بعضى روایات آمده است : حضرت سکینه علیها السلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (که به احتمال قوى همان رقیه علیه السلام باشد) گفت : بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود(سلام الله علیها).
امام حسین علیه السلام با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه علیها السلام صدا زد : بابا! مانعت نمى شوم . صبر کن تا ترا ببینم (سلام الله علیها) امام حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که :
العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسیار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسین علیه السلام به او فرمود : کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم آنگاه امام حسین علیه السلام برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت : یا ابه این تمضى عنا؟
بابا جان کجا مى روى ؟ چرا از ما بریده اى ؟ امام علیه السلام یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد .

این روزها ما را دعا کنید

 

ما هم دوست داشتیم این شبها در هییت باشیم

جناب مسلم بن عقیل

حضرت مسلم بن عقیل در چنگال عبید الله ندا داد:
من، امروز، از خم خون، می ‏چشم شهد شهادت را ولی خرسند و خشنودم که مرگم جز به راه حق و قرآن نیست؛ از این مردن سرافرازم که پیش باطل و بیداد نیاوردم فرود، این سر نکردم سجده بر دینار، نسودم لحظه‏ ای پیشانی ‏ام بر زر، کنون در چنگ این دشمن، شرافتمند می ‏میرم که من، مردانه جنگیدم و بر مرگ دلیران و جوانمردان نمی ‏بایست گرییدن.

ولی ناگاه مسلم را گریه فرا گرفت، و گفت: «انا لله وانا الیه راجعون‏» یکی از سران سپاه ابن‏ زیاد، از روی طعنه، گفت: کسی که در پی این کارها باشد، بر این پیشامدها نباید گریه کند. مسلم گفت: «به خدا سوگند! گریه‏ ام برای خویش و به خاطر ترس از مرگ نیست، بلکه گریه من برای خانواده ‏ام و برای حسین بن علی و خانواده اوست، که به سوی شما می آیند.»

دعوت به همسنگری

دوستانی که تمایل به همکاری در مدیریت وبلاگ دارند آدرس میل خود را فرستاده تا برای آنها دعوتنامه ارسال شود

روز شمار محرم

روز دوم1. امام حسین علیه‏السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به کربلا وارد شد.1 عالم بزرگوار "سید بن طاووس" نقل کرده است که: امام علیه‏السلام چون به کربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله به من داده است.2
2. در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامه‏ای "عبیداللّه‏ بن زیاد" را از ورود امام علیه‏السلام به کربلا آگاه نمود.3
3. در این روز امام علیه‏السلام به اهل کوفه نامه‏ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود.4 اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه‏السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد

هزار راه نرفته

 

 

حاج احمد این طوری می گفت 

  

این گوی و این میدان