یا من قوله حق
اواخر ماه مبارک رمضان، یک شب، شایع شد که ماه را دیدهاند و فردا عید فطر است.
-کی دیده؟
-از کرمانشاه زنگ زدهاند.
-در کرمانشاه کی دیده؟
- مردم فلان محله.
قاصد فرستادیم از نزدیک تحقیق کند. گفتند نمازگزاران فلان مسجد دیدهاند. رفتند به آن مسجد. مردم گفتند ما از خادم شنیدیم که ماه دیده شده!
خادم را پیدا کردند، کور بود!
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «برای دروغگویی، تو را همین بس که هر چه میشنوی بازگو کنی.»
(تنبیه الخواطر ج2 ص122)
یا من وعده صدق
قرار ما:
پنجشنبه 22 بهمن ماه
ساعت 8:30 صبح
روبروی درب مسجد امام حسن(ع)
هزینه رایگان
ساعت بازگشت: 2 بعدازظهر
یا من لا سلطان الا سلطانه
جلوی آینه مشغول شانه زدن به موهایم بودم. در منطقه عملیاتی که بیشتر بچهها کچل میکردند یا موهای ژولیده داشتند، موهای من..... صدای خنده آهسته مرا به خود آورد، برگشتم. شهید بابایی بود. گفت: الان چند دقیقه است که جلوی آینه ایستادهای و موهایت را چپ و راست میکنی. میدانی زیر هر تار مویت یک شیطان خوابیده؟ غرور این موها تو را جلوی آینه نگه داشته و فکر میکنی خوشتیپتر میشوی. ولی من عمدا سرم را با ماشین چهار تراشیدهام و یک قیافه معمولی به خود گرفتهام. قیافه معمولی، هیچ وقت انسان را مغرور نمیکند.
بر مال و جمال خویش غره مشو کان را به شبی برند و این را به تبی
یا من لایدوم الا ملکه
به مناسبت شهادت امام سجاد(ع) هیئتی در شب شهادت ایشان در منزل آقای بروجردی برقرار است.
زمان: یکشنبه شب 20/10/88 از ساعت 19 الی 22
همچنین برنامه استخر این هفته نیز برقرار میباشد. دوستانی که تمایل به شرکت در استخر دارند باید حداکثر تا شنبه شب با آقای احمدی هماهنگ کنند. تنها کسانی که ثبت نام کرده باشند مجاز به شرکت در برنامه هستند.
بعد از برنامه استخر به صورت دست جمع به منزل آقای بروجردی خواهیم رفت.
قرار ما:
یکشنبه 13 دی ساعت 18:30 روبروی درب دانشگاه امام صادق(ع)
کسانی که تمایل به شرکت در استخر دارند باید حتما تا شنبه شب اسامی خود را به آقای نوروزی و یا آقای بروجردی برسانند. تنها کسانی که ثبت نام کنند مجاز به شرکت در استخر میباشند.
به اطلاع دوستان میرساند برای عرض تسلیت به ساحت مقام معظم رهبری عزاداری شب هشتم محرم را در بیت رهبری اقامه خواهیم کرد. قرار ما: 5 شنبه 88/10/3 ساعت 15:30 روبروی دانشگاه امام صادق(ع) ساعت بازگشت:22 هزینه: رایگان
دعا کنید که خدا مرگ شما را شهادت
قرار بدهد . در غیر این صورت زمانی فرا می رسد . که جنگ تمام می شود و رزمندگان به
سه قسمت تقسیم می شوند : دسته ای مخالف با گذشته خود و دسته ای راه بی تفاوتی را
بر می گزینند و در زندگی مادی غرق می شوند و همه چیز را فراموش می کنند دسته سوم
به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت مصائب و غصه ها
دق خواهند کرد پس از خدا بخواهید که را وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در
امان بمانید چون دو دسته ی اول ختم به خیر نخواهند شد و جزء دسته ی سوم ماندن
بسیار سخت خواهد بود . شهید
باکری
با توجه به فرارسیدن ایام محرم جلسات امیرالمونین(ع) و ولیعصر(عج) برای شرکت دوستان در مجالس عزاداری به مدت یک جلسه (فقط سه شنبه هفته بعد) به حالت تعلیق در خواهد آمد.
جلسات زین العابدین(ع) و باقرالعلوم(ع) کماکان طبق برنامه گذشته ادامه خواهد یافت.
دو خبر:
1- برای شرکت در برنامه استخر روز یکشنبه 22 آذر حداکثر تا فردا شب باید ثبت نام خود را به اطلاع آقای بروجردی و یا نوروزی برسانید.
2- پس از پنجشنبه این هفته (26 آذر) سالن فوتبال به علت فرارسیدن ایام محرم و همچنین ایام امتحانات ترم اول به مدت یک ماه به حالت تعلیق در می آید.
یا من سبیله واضح للمنیبین
سید ابوالحسن هاشمی از شاگردان میرزا جوادآقا ملکی تبریزی نقل میکند که همه زندگی معنوی خود را مدیون یک کفترباز هستم! او داستان زندگی خود را اینچنین تعریف میکند:
کفتربازی همسایه ما بود. تمام همسایهها از دستش در عذاب بودند. به امنیه، شکایت کردیم. چند بار بازداشتش کردند. چند بار کبوترهایش را سر بریدند! باز دستبردار نبود. همسایهها از من به عنوان کاسب مذهبی محله خواستند با او صحبت کنم. به او گفتم: تو دیوانهای؟! چرا دستبردار نیستی؟ برگشت گفت: میدانی؟ من عاشقم، عشق کبوترهام وجودم را گرفته! همه وجودم شده کبوتر، پر که میزنند من هم پر میزنم! چشم و دلم با آنها میچرخد، پرواز میکند.
در نهایت به من گفت: تو که دم از خدا میزنی، اینطور عاشق هستی؟!
من لرزیدم. مریض شدم و افتادم خانه. یک هفته نتوانستم چیزی بخورم. حالم که بهتر شد تجارت را رها کردم، رفتم نجف طلبگی. (ناگفتههای عرفان، ص128)
یا من آیاته برهان للناظرین
گفتم:
خستهام گفتی:
لاتقنطوا من رحمه الله / از رحمت الهی ناامید نشوید. (زمر/53) گفتم: هیچ
کس نمیداند توی دلم چه میگذرد. گفتی: ان
الله یحول بین المرء و قلبه / خدا حائل بین انسان و قلبش است. (انفال/24) گفتم: غیر
از تو کسی را ندارم. گفتی: نحن
اقرب الیه من حبل الورید / ما از رگ گردن به انسان نزدیک تریم. (ق/16) گفتم: ولی
انگار اصلا من را فراموش کردهای. گفتی:
فاذکرونی اذکرکم / من را یاد کنید تا یادتان باشم. (بقره/152) گفتم: تا
کی باید صبر کرد؟ گفتی: و
ما یدریک لعل الساعه تکون قریبا / تو چه میدانی شاید موعدش
نزدیک باشد. (احزاب/63) گفتم:
نزدیکیات برای من کوچک خیلی دور است تا آن موقع چه
کنم؟ گفتی:
واتبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله / کارهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر
کن تا خدا خودش حکم کند. (یونس/109) گفتم: تو
خدایی، من بندهام و ظرف صبرم کوچک. گفتی: عسی
ان تحبوا شیئا و هو شر لکم / شاید چیزی را دوست داشته باشید و به صلاحتان نباشد.
(بقره/216) گفتم: انا
عبدک الضعیف الذلیل. اصلا چطور دلت میاد؟ گفتی: ان
الله بالناس لرئوف الرحیم / خدا نسبت به همه مردم، نسبت به همه مهربان است.
(بقره/143) گفتم:
اصلا بیخیال، توکلت علی الله. گفتی: ان
الله یحب المتوکلین / خدا آنهایی را که توکل میکنند
دوست دارد. (آل عمران/159) گفتم: خیلی
چاکریم گفتی حواست را خوب جمع کن. «و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر
اطمان به و ان اصابته فتنه، انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره» / بعضی از مردم
خدا را فقط به زبان عبادت میکنند. اگر خیری به شان برسد، آرامش پیدا میکنند و اگر امتحان شوند، رو گردان میشوند.