ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
یا من هو بمن رجاه کریم
«وای بر حمید بن قحطبه، این گناهش از آن گناه او بزرگتر است.»
ماه رمضان بود و حمید بن قحطبه والی نیشابور! اما روزهخواری میکرد. میگفت: من گناههایی کردهام که دیگر نماز و روزه و این کارها برایم فایدهای ندارد. میگفت: من گناههایی کردهام که دیگر نماز و روزه و این کارها برایم فایدهای ندارد.
- چطور مگر؟
- هارون الرشید خلیفه مسلمین دنبالم فرستاد. رفتم. گفت: چقدر حاضری برای ما مایه بگذاری؟ گفتم: در راه شما جان میدهم. مرا مرخص کرد و رفتم. هنوز به منزل نرسیده بودم که دوباره دنبالم فرستاد. باز همان سوال را پرسید. گفتم: در راه شما جان و مال و خانوادهام را میدهم. مرخص شدم و رفتم. دوباره دنبالم فرستاد و همان سوال را پرسید. گفتم. در راه شما جان و مال و خانواده و دینم را میدهم. تا این را شنید برق از چشمش پرید. همراه غلامش مرا به ماموریتی فرستاد. به سیاهچالی رفتیم. آنجا سه اتاق بود. در اتاق اول بیست نفر بودند غلام به من دستور داد آنها را سر ببرم. سر بریدم و جنازههاشان را در یک چاه ریختم. در اتاق دوم و سوم همین اتفاق افتاد. آخرین نفر از اتاق سوم پیرمردی بود که مظلومانه گفت، تو فردای قیامت چطور جواب حضرت رسول (ص) را میدهی که بچههایش را این طوری سرمیبری؟ فهمیدم همهشان سید بودهاند.
حال تو بگو! روزهخواری در برابر این گناه چیزی است؟
موضوع را به امام رضا(ع) گفتم. حضرت فرمود: «وای بر حمید بن قحطبه! گناه ناامیدی او از رحمت حق، از گناه کشتن آن 60 سید بیشتر است.»
یا من هو بمن عصاه حلیم